مورد داشتیم تو دانشگاه طرف از استاد اجازه گرفته بره مدادشو بتراشه
ﻣﺮﺍﻗﺒﯽ ﮐﻪ ﺑﺸﯿﻨﻪ ﯾﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﻭ ﺑﺎ ﮔﻮﺷﯿﺶ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﻪ،
مراقب نیستش که ﮔﻠﯽ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﮔﻞ ﻫﺎﯼ ﺑﻬﺸﺖ
ﭘﺎﮐﺴﺘﺎﻧﯿﺎ ﺗﻮ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﺸﻮﻥ ﯾﻪ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺗﻮﻟﺪ ﺩﺍﺭﻥ ، ﯾﻪ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ
.
متنفرم از انسان هایی که دیوار بلندت را می بینند
ولی به دنبال همان یک آجر لق میان دیوارت هستند که،
تو را فرو بریزند…!
تا تو را انکار کنند…!
تا از رویـــت رد شـــوند
.
آدم ها دروغ نمی گن
اگر چیزی می گویند صرفا ” احساسشان ” درهمان لحظه ست …
نباید روش حساب کرد …
.
اگه کثافت رو با خودکار معطر بنویسی هم
چیزی از معناش کم نمیشه !
درست مثه آدمهای گندی که
لباس و آرایش و موقعیت خوب دارن !
این روزها یکـــرنگ که باشی چشمشان را می زنی..!
خسته می شوند از رنگ تکـــراریت…
این روزهـــا دوره رنگین کمــــان هاست..!
.
اعتقادات هر کسی مثل مسواکه
خواهشا تو حلق بقیه نکنین !
.
ﺟﻨﮕﻞ فقط دیدنی نیست
ﻓﻘﻂ ﺳﻮﺧﺘﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ
ﻣﻦ ﯾﮏ ﺟﻨﮕﻞ ﭼﻮﺏ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ . . .
.
هر سکوتی، سرشار از ناگفته ها نیست، بعضی وقت ها، سرشار از خجالتِ گفته هاست.
سکوت در مکالمه تلفنی، یعنی تردید یا مزاحمت، یا شرم.
سکوتِ محکوم بی گناه، یعنی بغض، آه، گریه درون.
هیــس !
کــــمی آرامــــتـــر تنـــــها شــــو
بی صـــــدا تــــر بـــشــــکــــن
آهــــســــتــــه تـــر سراغـــــش را بگـــــیـــــر
مـــمــــکــن است بــــیـــدار شــــود
وجــــــــدان نــــــداشتــــــه اش !
گفتم : خواهر حجابت ! چیزی نگفت …
دوباره گفتم : خواهرم حجابت ! برگشت گفت : چی ؟
گفتم: اِوااااااااااااااااا خاک بر سرم تو پسری مگه جیگر ؟
بعضیا هم مثه این دیوارای تازه رنگ شده میمونن ؛
فقط هستن ولی نمیشه بهشون تکیه کرد ،
اگرم تکیه کنی سر تا پای خودتو کثیف کردی …
یه بیماریه مادرزادیه لاعلاج داریم :
“هرکی رو میبینیم فکر میکنیم آدمه”
به بعضی ها هم باید با متانت خاصی گفت :
لطفا یه دهن برامون خفه شو …
فهمیدهام که نفرت هم مثل دیگر احساسات
مثل عشق ، قیمت دارد
تنفر را هم نباید خرج هر کسی کرد . . .
وقتی میخوای صبح بری دانشگاه و ﺗﻮﯼ تخت خوابتی :
ﺳﺎﻋﺖ ۶ﺻﺒﺤﻪ ، ۵ﺩﻗﯿﻘﻪ ﭼﺸﻤﺎتو ﻣﯿﺒﻨﺪﯼ
و یه دفه چشماتو باز می کنی می بینی ساعت شده ۷:۴۵دقیقه
حالا ﺗﻮﯼ ﮐﻼﺳﯽ :
ﺳﺎﻋﺖ ۹:۳۰ﺻﺒﺤﻪ ، ۵ﺩﻗﯿﻘﻪ ﭼﺸﻤﺎتو میبندی ﻭ بعد باز می کنی
ﺳﺎﻋﺖ هنوز ۹:۳۱ ﺩﻗﯿﻘﻪ س
(مورد داشتیم ۹:۲۹دقیقه گزارش شده)
زمانی آرزوی هر روز دیدنت را داشتم،
اما هر روز ندیدنت آرزوی امروز من است . . !
.
تمـــام غصــه هــایــی را کـــه بــرایـــت خـــوردم!
بـــالا مــی آورم
طـــعـــم بـــیهودگـــی مــیــداد…!
.
مشکل از خود ماست !
واسه کسی که یه قدم واسمون برمی داره،
دو کیلومتر پیاده می ریم . . .
امــــــــان از روزی که یــــــــه ۲زاری ,
خـــودشو تــــراول فــــــــــرض کنـــــه !
یه وقتایی هم باید دستتو بذاری روی شونۀ بعضیا و بگی :
نــه …
خوشـــــــــــــم اومـــد …
از اونی که فکـــــــــر می کردم ؛
آشـــــــــــــغال تـــری ..
.
.
.
شمایی که تا دو روز پیش “چشم چشم دو آبرو” میکشیدی . . .
واسه ما “خط و نشون” نکش !
.
.
.
بـــرای تنـــوع هـــم کـــه شـــده . . .
یــه بــار ” آدم ” بـــاش . . .
.
.
.
جدایی از تو آنقدرها هم تلخ نبود !
گــَس بود !
باید صــبر کرد تا مزه اش از دهن برود . . .
.
.
.
آهای دوست من ؛
سگ ولگرد , هر عابری را چند قدم بدرقه می کند…!
.
.
.
ﺍﮔـﻪ ﺳﮑﻮت ﻣﻴﮑﻨﻢ ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻦ ﺣــــــﺮﻑ ﻭﺍﺳـﻪ ﮔﻔﺘﻦ ﻧﺪﺍﺭﻡ …
ﺣﺮﻓﺎﻡ ﺑـــﻪ ﺳﺎﻳﺰ ﮔﻮﺷﺖ ﻧﻤﻴﺨﻮﺭﻩ
ﺟـــــــــــــﺭ ﻣﻴـــــﺨﻮﺭﯼ …
.
.
.
بی رحمی ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺘﻢ !
ﺍﻣﺎ ﺣﻮﺍست ﺭﻭ ﺟﻤﻊ ﮐﻦ ،
ﺍﺳﺘﻌﺪﺍﺩﻡ ﺩﺭ ﯾﺎﺩﮔﯿﺮﯼ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ !
سعی کنید با خوندن اینا با صدای بلند بخندیـــد
…
این پسرایی که میگن:
هر دختر دهه شصتی ای با آهنگ یه حلقه طلایی رقصیده،
اینا همونایی هستن که :
تو عروسیا با کاپشن چرم با آهنگ جونی جونُم
از خود بیخود میشدن و طول مسیر حیاط رو میلرزوندن
.
.
.
مورد داشتیم پشت کامیون نوشته بود :
رفیق بی کلیپس ، مادر
.
.
.
ﺁﺭﺯﻭﯼ هـر پـدری ایـنـه کـه پـسـرش ﺭﻭ تـو لـبـاس دامـادی بـبـیـنـه
ولـی ﺁﺭﺯﻭی مـن ایـنـه کـه بـابـام ﺭﻭ تـو شـلـوار لـی بـبـیـنـم
.
.
.
یکی ﺍﺯ ﺗﻔﺮﯾﺤﺎﺕ ﻧﺎﺳﺎﻟﻤﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻣﯿﺮﯾﻢ ﺷﻬﺮﺑﺎﺯﯼ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﭘﯿﭻ ﻭ ﻣﻬﺮﻩ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﺒﺮﻡ
ﻫﺮ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﯿﺸﯿﻢ ﺑﻪ ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﯿﻢ که ﺍﺻﻮﻻ ﺁﺩﻡ ترسوییه
ﻣﯿﮕﻢ : ﯾﺎ ﺧﺪﺍ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ ؟
.
.
.
مورد داشتیم ﺗﻮ ﯾﻪ ﭘﯿﺞ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩه : ﺍﺳﻢ ﭘﺴﺮ ﺑﺎ “ﻝ ” ؟
دختره ﻧﻮﺷﺘﻪ : لکسوز مشکی زعفرانیه
.
.
.
فکر کنم شهرام شب پره با همین شعر
“این شبی که میگم شب نیست ، اگه شب مث اون شب نیست ،
امشب مث دیشب نیست ، هیچ شبی مث امشب نیست”
معافیشو گرفته
.
.
.
داییم میگه:
تا تحریما اثر مستقیم نداشته باشه مشکلی نیست!
تصورش اینه که یه روز اوباما تو قطع نامه می نویسه
فروش سنگک خاشخاشی به ممدآقا ممنوع
.
.
.
علت خشک شدن دریاچه ارومیه مشخص ، شد :
یه از خدا بی خبر یه ساقه طلایی انداخته توش
.